ظاهراً شوهر آنقدر همسرش را کار کرده بود که او آماده بود هر سوراخی در بدن او ایجاد کند تا فقط استراحت کند، بنابراین همسایه ای را پیدا کرد که هر از گاهی در حضور او او را لعنت می کند. در عین حال، او کاملاً مهار نشده است، و در الاغ و در تمام شکاف هایی که او می خواهد، تسلیم می شود، زیرا خروس بزرگ او را کاملاً دوست دارد، با قضاوت از ناله های او، حتی بیشتر از کامل.
این نوک پستان روستایی راه خود را در اطراف گل میخ های اصیل می شناسد. وقتی آب شلنگ زد، نیتش مثل چشمانش روشن بود. تنها چیزی که در ذهن داشت شلاق زدن بود. کارمند کشاورز یک مرد ساده است. او موافقت کرد که فوراً لکه مرطوب او را غوطه ور کند. خب، عوضی مو قرمز به چیزی که می خواست رسید - یک وعده شیر بخار پز در صبح او را خوشحال کرد. فقط چنین آرزوهای صادقانه ای مبارک!
بدجوری میخواستم استخر بازی کنم))